har an che az del barayad

پسربامرام

    نظر

پسرایی هستن که . . .

صدای خنده هاشون تو خیابون میپیچه

شلواراشون نه خیلی براشون بزرگه نه خیلی کوچیک

ابروهاشون فابریک خودشونه

همونایی که نه لکسوز دارن

نه کمـری...

اما مـرام دارن

چشمشون همه جا کار نمی کنه

 و دنبال موی بلند و چشم آبی نیستن

پسرایی که موزیکـ های خارجی رو بدون معنی کردن حفظ نمیکنن

پُــــز نمیـــــــدن

پاتوق شون مهمونی و شیشه و انواع مشروبی جات نیست

آره رفیـق . . .

اونایی که تکیه کلامشون معرفته

بی ریا، با خدا، مهـربون و با مسئولیتن

 آدم میتــونه بهشون تکیه کنه

کنارشـون آرامش داری

کنـارش باشی یا نباشی حواسش به بقیه دخترا نیست

و آدم ها رو مثل هـم نمی بینن

این جور پسرا خیلی مـردن

خیلی تکن، خیلی خاصن ...

خیلی شوخن و جنگولکـ بازی در میـارن

ولی احساس شون قویه

آه که بکشن خدا دنیا رو واسشون زیر و رو میکنه . . .

مطمئن باش ، ...


ترازوی مرد فقیر

    نظر

ترازوی مرد فقیر

مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت، آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت .

مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید .
روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند . هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره 900 گرم بود .
او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:
دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن 900 گرم است . مرد فقیر ناراحت شد
و سرش را پایین انداخت و گفت:
ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم .
یقین داشته باش که: به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم !

 


حسن زنان و مردان.!

    نظر
بیایید از خانم ها شروع کنیم:
 
زن ها مهربان ، عاشق و دلسوزند.
 
زن ها وقتی خوشحالند گریه میکنند.
 
زن ها برای نشان دادن توجه و علاقه همیشه کارهای کوچکی انجام میدهند.
 
زن ها برای دستیابی به بهترین چیزها برای همسر و فرزندانشان دریغ نمی کنند.
 
زن ها قدرت این را دارند که وقتی خیلی خسته هستند و نمی توانند روی پا بایستند ، لبخند بزنند.
 
زن ها می دانند چگونه یک وعده شام یا ناهار معمولی را به یک فرصت تبدیل کنند.
 
زن ها می دانند چگونه از پول خود بهترین استفاده را ببرند.
 
زن ها می دانند که چگونه یک دوست بیمار را تیمار کنند.
 
زن ها شادی و خنده را به دنیا ارزانی می دارند.
 
زن ها می دانند چگونه ساعت های متوالی کودکان را سرگرم کنند.
 
زن ها صادق و وفادار هستند.
 
زن ها در زیر آن ظاهر نحیف ، اراده پولادین دارند.
 
زن ها برای یاری رساندن به دوست محتاجشان، همه کار انجام می دهند.
 
زن ها از بی عدالتی به آسانی به گریه می افتد.
 
زن ها می دانند چگونه به یک مرد احساس پادشاه بودن بدهند.
 
زن ها دنیا را مکانی شادتر برای زندگی می سازند.
 

حالا نوبت مردهاست....:
 

مردان برای حمل اشیاء سنگین و کشتن سوسک و عنکبوتها خوب هستند.!!!


پیغام گیر تلفن مادربزرگ ها و پدربزرگ

    نظر

ما اکنون در دسترس نیستیم؛ لطفا" بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید:

اگر شما یکی از بچه های ما هستید؛ شماره 1 را فشار دهید.

اگر می خواهید بچه تان را نگه داریم؛ شماره 2 را فشار دهید.

اگر می خواهید ماشین را قرض بگیرید؛ شماره 3 را فشار دهید.

اگر می خواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم؛ شماره 4 را فشار دهید.

اگر می خواهید بچه تان امشب پیش ما بخوابد؛ شماره 5 را فشار دهید.

اگر می خواهید بچه تان را از مدرسه برداریم؛ شماره 6 را فشار دهید.

اگر می خواهید برای مهمانان آخر هفته تان غذا درست کنیم؛ شماره 7 را فشار دهید.

اگر می خواهید امشب برای شام بیایید؛ شماره 8 را فشار دهید.

اگر پول می خواهید؛ شماره 9 را فشار دهید.

اما اگر می خواهید ما را برای شام دعوت کنید یا ما را به گردش ببرید،


بگویید، ما داریم گوش می کنیم ..


گرگ

    نظر

گرگ

گفت دانایى که گرگى خیره سر

هست پنهان در نهاد هر بشر

لاجرم جارى است پیکارى بزرگ

روز و شب مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره این گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره چیست

اى بسا انسان رنجور و پریش

سخت پیچیده گلوى گرگ خویش

اى بسا زور آفرین مردِ دلیر

مانده در چنگال گرگ خود اسیر

هرکه گرگش را دراندازد به خاک

رفته رفته مى‌شود انسان پاک

هرکه با گرگش مدارا مى‌کند

خلق و خوى گرگ پیدا مى‌کند

هرکه از گرگش خورد دائم شکست

گرچه انسان مى‌نماید ، گرگ هست

در جوانى جان گرگت را بگیر

واى اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیرى گر که باشى همچو شیر

ناتوانى در مصاف گرگ پیر

اینکه مردم یکدگر را مى‌درند

گرگهاشان رهنما و رهبرند

اینکه انسان هست این سان دردمند

گرگها فرمان روایى مى‌کنند

این ستمکاران که با هم همرهند

گرگهاشان آشنایان همند

گرگها همراه و انسانها غریب

با که باید گفت این حال عجیب

فریدون مشیری- دفتر شعردیار آشتی

 


شام غریبان

    نظر

باز هم حالم پریشان میشود

چشم هایم غرق باران میشود

باز هم از قافله جا مانده ام

چشم گریان ، غرق دریا مانده ام

باز هم شام غریبان میشود

موسم اشک یتیمان میشود

داغ جانسوزی به دل افتاده باز

گویم از دردانه ای معصوم و ناز

دختری کوچک به کُنج خانه ای

در فراق مادر فرزانه ای

گریه سر داده چنان ابر بهار

گم شده همچون منش صبر و قرار

درمیان هق هق جانسوز باز

نام مادر می بَرد با صد نیاز

بین چگونه غرقِ حیرت مانده است

گوییا صد دفتر غم خوانده است

موی خود را چون پریشان میکند

سیل اشکی سوی دامان میکند

معجر مادر نهاده پیش روی

با زبان کودکانه قصه گوی

هر کجایی یوسفش را جستجو

میکند با مادر خود گفتگو

ای چراغ خانه مولا علی

ای یگانه یاور بابا علی

ای خموشی برگزیده شمع ما

رفتن تو قامتم را کرده تا

خیز از جای و سرم را شانه زن

یک سری امشب بر این میخانه زن

بین که بابایم به کُنجی رفته است

چاه هم از ناله هایش خسته است

در فراقت همچو شمعی سوخته

چهره ی بابا شده افروخته

ناله ها سر میدهد از جان پدر

میکند وقتی نظر بر میخ در

می هراسم از سکوت خانه باز

با که گویم بعد از این راز و نیاز

می هراسم از همان پیراهنی

که امانت داده ای بر چون منی

حرف آخر را بگویم وسلام ؟

می هراسم از خرابه های شام

 

فرود 


مظلومه ی علی

شهادت حضرت زهرای اطهر را بهمحضر ولی عصر (عج) و تمام شیعیان جهان تسلیت عرض میکنیم

فاطمه دخت رسول منجلیست

همسر شیر خدا مولا علیست

مادر صد چشمه سار و جویبار

روز محشر عاشقان را سایه سار

فاطمه تنها پناه حیدراست

زور بازوی علی در خیبر است

دامن پاکی که نامش کوثر است

مصطفی را هم شنیدم مادر است

فاطمه فخر زمین است و زمان

افتخار این جهان و ان جهان

فاطمه سرچشمه مهر و وفا

شـــــــــاهدایثار روز کربالا