har an che az del barayad

جاده (زندگی )

    نظر

 

جاده پیوسته پر از پیچ و خم است .

شیب ِ گاهی تند

یا که ارام و بلند

گه سوی اوج فلک راهسپار

گاه سوی دره ای از عمق زمان پایین تر

جاده جا می دهدت در دل خود

دل تو نیست ولی مَسکن وی .

جاده خود می شکند تا برسی .

حاشیه سخت ترین مشکل این ره پیما

که به چشمت دو صدی بار شود خوش سیما

حاشیه تلخ ترین بند اسارت بر پا

حاشیه تیز ترین رهزن عمری زیبا

جیم جاده به تو گوید به جوانی بگذر

الفش هست اسارت ممنوع

دال یعنی به دلت شوق رسیدن باشد

های آخر که همان نقطه ی پایانی ماست

پرچمی هست هدایت معناش

آخرین منزل این جاده همان مقصد ماست

خط پایان رسیدن تا نور

و به دست تو سپرده ، جاده

که کجا منزل آخر باشد ؟

جاده و حاشیه ، آخر روزی

محو اعجاز خدا خواهند شد

تو نمان در وسط این ره بی سامانی

چشم دل بر افق دور بدوز

دل به مقصد چو ببندی نیکوست


به یاد عسل

    نظر

شاخ گل نازک شده گلدان پریشان می شود 

باد پاییزی وزیده ، باغ ویران میشود 

در بهارانی که گل میروید و بلبل خوش است 

ای دریغا موسم هجران یاران می شود 

دلبر نازی که جانم در گروی چشم اوست 

چشم خود می بندد و از دیده پنهان می شود 

باغبان رنجی بَرَد تا رویی از گل را ببیند 

وای از آن روزی که بستان چون بیابان می شود 

شمع بزم محفل ما بی صدا خاموش شد 

مونس تنهایی من ، ماه ِتابان می شود

چرخ دنیا را مرام و معرفت جستن خطاست 

ابتدای فصل پیوند بشر ایام هجران می شود 

آنچنان پیوسته با جانم عسل ! کز هجر او 

چشمه ی چشمان تارم ،جویباران می شود 

تقدیم به دلهایی که این روزها پر آشوبند و نا آرام 

به بهانه چشمهای خیس و بغض گلوی الی 

روحش شاد 

 


دم همه ی دخترای عاشق،گرم...

    نظر

 

این دخترایی که وقتی باهات میان بیرون خودشونن ...

همونایی که یه خروار آرایش نمیکنن چون خودشونو قبول
دارن ...

اونایی که مدل ماشینت یا داشتن یا نداشتن ماشین
براشون مهم نیست ، چون خودتو میخوان نه هیچ چیز
دیگه ای ...

اونیکه کتونی میپوشه چون براش اون اختلاف قدش باهات مهم نیست ...
......

همونایی که انقدر شعورشون میرسه که Miss نندازن و
گدایی شارژ نکنن ...

همونایی که می گن میخندن ... کلاس الکی نمیزارن ...
رُکن ...

نقش نمیخوان بازی کنن ... احساسشون رو تو لحظه میگن ...
قدم زدنو دوست دارن ... بلند خندیدن و شوخی کردن رو
دوست دارن ...

چون نمیترسن ازینکه خودشون باشن ...
آره همین دختران که حتی اگه خیـــــلیــــــ ــــم کم
باشن ....

اما بازم تنها دخترهایی هستند که ارزش دارن عاشقشون
بشی ..

 


دختر خانوما..

    نظر

 

آهـــــــــای دخـــتر خانووووووم باشمـــام؟؟؟
با شــمام که دارى این پســــتُ میخونى؟؟؟
بله با خودتـــــم......

این پســــرایی که صداشون مردونست !
اینایــــی که وقتی ازشون جدا میشی تا یه ساعت دستات بو عطرشونو میده !

همونایی که وقتی کنارت نشستن بهت اس ام اس میدن دوســـــت دارم !

اینایــــــی که وقتی ازت دلخورن باهات حرف نمیزنن دوســــت داری محکم بغلشون کنی !

اینایــــــی که شبا موقع شـــــب به خیر گفتن،میگن مال خودمی !
اینایــــــــی که بد دهــــن نیستن وقتی فحش ازت میشنون میگن بی ادب !

اینایـــــــــی که دستاشونو با دوتا دستت باید بگیری !

همونایی که وقتی عصبانی میشــــــی و داد میزنی بغلت میکنن و میگن باهم حلش میکنیم!

این پسرایی که ابرو بر نمیدارن...موهاشون رو هزار جور فشن نمیکنن...

همینایی که احساساتشونو سریع بیان میکنن...اینایی که گردنبند طلا نمیذارن...جاش زنجیر معرفت رو گردنشون میندازن...

این پسرایی که تو رو بازیچه ی بازیشون قرار نمیدن...اگه دوست داشته باشن همون اول بهت میگن...

همینایی که اگه پول تو جیبشون نباشه،جاش یه دنیا معرفت و عشق تو قلبشونه...

اینایی که تو عشق برات چیزی کم نمیذارن...تا آخرش پات هستن...تا آخر آخرش...
آره خانومی...



اینا خیلی دوست داشتنین!!آره خیلی!!
اگه یکـــــــــــی ازینارو دارین به راحـــــتی از دستش ندیـــــن!!

 


خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟خواهان کسی باش که خواهان توباش

    نظر

 


در کشوری شاهی بود که برای سرگرمی خود بازی میساخت،جوری که دونفر بطور اتفاقی برسر ترازو میرفتند.هرکدام سبکتر بود باید کشته میشد...

از بخت بدم،من و یارم روبروی هم افتادیم!من برای اینکه یارم کشته نشود،10شبانه روز غذا نخوردم!غافل از اینکه یارم در روز مسابقه،وزنه به پاهای خود بسته بود....

 


نسل ما....

    نظر

 

ما نسلِ خوابیدن باsmsهستیم...

نسلِ غیرت رو خواهر،روشنفکری رو دخترهمسایه…

نسلِ ترس از رقص نور ماشین پلیس…

نسلِ درد دل باغریبه هایمجازی...

نسلِ جمله های کوروش کبیر وشریعتی...

نسلِ دوستی های یواشکی...نسلِ ترس و درد...

نسلِ تنهایی...نسلِ سوخته..!!نسلِ من!نسلِ تو!

یادمان باشد هنگامی که دوباره به جهنم رفتیم،بین عذاب هایمان بگوییم:یادش بخیر!دنیای ما هم همینطور بود!!

 


یه کم مرد باشید لطفا...!!

    نظر

بیایید پارسی وار "زنها" را پاس بدارید...
این بار اگر زن زیبارویی را دیدید...
هوس را زنده به گور کنید...
و خدا را شکر کنید برای خلق این زیبایی!!
زیر باران اگر دختری را سوار کردید...
جای شماره به او امنیت بدهید ...
او را به مقصد مورد نظرش برسانید...
نه به مقصد مورد نظرتان...
هنگام ورود به هر مکانی...
...
با لبخند بگویید:اول شما...
در تاکسی خودتان را به در بچسبانید نه به او...
بگذارید زن ایرانی وقتی مرد ایرانی را در کوچه خلوت می بیند...
احساس امنیت کند نه ترس
 ...
بیاییدفارغ از جنسیت... کمی مرد باشید!!!

 


مردها...

    نظر

مردها...

سکوت نمیکنن...فقط داد میزنن...

نمیتونن وقتی که ناراحت هستن،گریه کنن و بهونه بگیرن...فقط داد میزنن

اونا نمیتونن به تو بگن من رو بغل کن تا آروم بشم...فقط داد میزنن

نمیتونن بگن دلشون میخواد تو آغوشِ تو گریه کنن...فقط داد میزنن

ممکنه خیلی تورو دوس داشته باشن!!اما نمیتونن صداشون رو مثل دختربچه ها کنن و جیغ بزنن و بگن"عاشقتم"...فقط داد میزنن

اون همه ی اینارو قورت میده که بگه یه مَرده!یه آدمِ محکم که میتونه تکیه گاهت باشه!!

اما..تونگاه به قوی بودنش نکن!!چون فقط داد میزن..!!از دادِش دلگیرنشو...

تو قلبش یه بچه زندگی میکنه که پاک تر و رویایی تر از هر زنیه!!

گاهی اونقدر دلش میگیره که فقط داد میزنه...!!


 


زن...

    نظر

زن...

با چشمانش حرف میزند ؛
دوست داشتنش را با نگاهش میگوید...
دلتنگی در چشمانش اشک میشود ...
وقتِ شادی ؛
چشمانش برق میزند
...
وقت عشق بازی...
چشمانش خُمار میشود!!!
تمام دنیا را میشود در چشم زن خلاصه کرد !
او می تواند با نگاهش دنیا را عاشق کند

 


دفتر خالی

من هستم و تنهایی، تنهایی هست ویک دفتر خالی
دفتری پر از برگهای سفید ، دلی پر از غم و نا امید.
دلی پر از حرفهای ناگفته ، تا سحر چند ساعتی مانده.
نور مهتاب بر روی دفتر خالی ، قلبم سرشار از غم و دلتنگی.
چند لحظه می اندیشم که چه بنویسم ، حرفی ندارم برای گفتن پس از یک عشق خیالی مینویسم.
تازه از تنهایی رها شده ام ، با قلم و کاغذ رفیق شده ام.
شاید آنها بتوانند مرا از تنهایی رها کنند ، حرف دلم را بخوانند و آرامم کنند.
تا چشم بر روی هم گذاشتم سحر آمد ، نگاهی به دفتر کردم و جانم به لب آمد.
دفترم پر شده بود ، دلم از درد ها خالی شده بود ، قلمم دیگر جوهری نداشت ، قلبم دیگر دردی نداشت
از آن لحظه به تنهایی عادت کردم ، با دفترم رفاقت کردم ، هر زمان که دلم پر از درد بود ، با دلم ، درد دل کردم .
ای دل هیچگاه نا امید نباش ، در لب پرتگاه نا امیدی نیز به پرواز امید داشته باش.
ای دل هیچگاه خسته نباش ، مثل یک گل بهار ،همیشه شاد باش .
و اینک شاعری پرآوازه ام ، از غم رها شده ام ، و عاشقی شیدایی ام.
هر شب برای او مینویسم و سحر که فرا میرسد اینبار با دلی عاشقتر برایش عاشقانه هایم را میخوانم.