آقا
دلم از پونه ها سیر است آقا
تمام باغ دلگیر است آقا
یکی فانوس گل هل را شکسته
نمی آیی مگر؟ دیر است آقا
دلم از پونه ها سیر است آقا
تمام باغ دلگیر است آقا
یکی فانوس گل هل را شکسته
نمی آیی مگر؟ دیر است آقا
دوروز مانده بود به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است تقویمش پرشده بود و تنها دو روز
خط نخورده -باقی مانده بود پریشان شد و اشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد
داد زدو بدوبیراه گفت خداسکوت کرد اسمان و زمین را بهم ریخت خدا سکوت کرد جیغ زدو جارو جنجال راه
انداخت خدا سکوت کرد به پروپای فرشته و اسمان پیچیدخدا سکوت کرد کفر گفت و سجاده دور انداخت
خدا سکوت کرد دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد خدا سکوتش را شکست و گفت.عزیزم و اما یک
روز دیگر هم رفت تمام روز را به بدوبیراه و جاروجنجال از دست دادی تنها یک روز دیگر باقی مانده است بیا
لا اقل این یک روز را زندگی کن لا به لای هق هقش گفت اما یک روز...بایک روز چه کار میتوان کرد
خداگفت.ان کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند گویی که هزار سال زیسته است وان که امروزش
رادر نمیابد هزار سال هم به کارش نمیاید و انگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت وگفت.حالا
برو زندگی کن اومات مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می درخشید اما میترسید حرکت
کند میترسید راه برود میترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد قدری ایستاد و با خودش گفت وقتی
فردایی ندارم نگه داشتن این زندگی چه فایده دارد بگذار این مشت زندگی را مصرف کنم ان وقت شروع
به دویدن کرد زندگی را به سر و صورتش پاشید زندگی را نوشید زندگی را بویید و چنان به وجد امد که
دید میتواند تا ته دنیا بدود میتوان بال بزند میتوان پا روی خورشید بگذارد میتواند....او در ان یک روز اسمان
خراش بنا نکرد مقامی به دست نیاورد اما...اما در همان یک روز دست بر پوست درخت کشید روی چمن
خوابید سرش رابالا گرفت و ابرها را دید وبه انهایی که نمیشناختندش سلام کرد و برای انها که دوستش
نداشتند از ته دل دعا کرد او در همان یک روز اشتی کرد و خندید لذت برد و سرشار شد و بخشید عاشق
شد و عبور کرد و تمام شد او همان یک روز زندگی کرد اما فرشته ها درتقویم خدا نوشتند امروز او
درگذشت کسی که هزارسال زیسته بود.....
1 – کمک و صدقه به محرومین به نیت سلامتی و دور کردن غم واندوه از حضرت
2 – نماز اول وقت باعث خوشحالی حضرت میشود و بهتر از آن این که ثواب آن را به خود ایشان تقدیم کنید.
3 – صلوات فرستادن زیباترین هدیه است به همراه عجل فرجهم مثلا روزی 100 مرتبه
4 – تلاوت قرآن به خصوص سوره های یس ؛ نباء ؛ عصر ؛ واقعه و ملک بعد از نماز و تقدیم به اموات شیعیان حضرت که وارثی ندارند .
5 – به نیابت از حضرت به حج و زیارت ائمه اطهار (علیهم السلام ) بروید و یا دیگران را به زیارت بفرستید.
6 – به والدین خود خدمت کنید مطمئن باشید قلب حضرت را خشنود کرده اید.
7 – در فراق جدائی حضرت دعای ندبه ( صبح جمعه ) و دعای غیبت حضرت( اللهم عرفنی نفسک ... ) را بعد از نماز عصر روز جمعه بخوانید.
8 – عمل به تاکید خود حضرت به مومنین در خواندن نماز شب ؛ زیارت عاشورا و زیارت جامعه کبیره
9 – خواندن نماز امام زمان علیه السلام در هر زمان و مکان( جهت نحوه خواندن به مفاتیح مراجعه شود )
10 – احترام و خدمت به سادات و دوستان حضرت به نیت خشنودی حضرت
11 – بعد از هر نماز برای فرج حضرت بسیار دعا کنید حتی با گفتن دعای اللهم عجل لولیک الفرج
12 – اشاعه فرهنگ شناخت حضرت بین دوستان با بیان فضائل آقا هر کس بر اساس توانایی خود (برگزاری مراسم اهل بیت علیهم السلام ؛ مداحی ؛ نوشتن کتاب ؛ شعر و ...... )
13 – اگر حاجتی دارید خالصانه با حضور قلب زیارت آل یاسین و نماز استغاثه به حضرت را بخوانید بهترین وقت سفارش شده وقت سحر روز جمعه
14 – همواره یاد و انتظار ظهور آن بزرگوار را با دعا در خود تقویت و از پروردگار توفیق معرفت بیشتر به حضرت را درخواست کنید.
15 – گریستن و گریاندن در فراق آن امام همام به خصوص مظلومیت جدش حضرت سیدالشهدا علیه السلام و عمه بزرگوارشان حضرت زینب سلام الله علیها
16 – خواندن دعای عهد و پیمان بستن با حضرت
17 – همواره دشمنان حضرت و جد مظلومشان را لعن و نفرین کنید
18 – دوری از گناهان که هر چه از آنها دور شوید به حضرت نزدیک تر میشوید
19 – خواندن دعای توسل و شفیع قرار دادن ایشان نزد خداوند و همچنین خواندن دعای غریق ( مثلا در قنوت )
20 – از فقرا ؛ بیماران و خانواده های بی پناه غافل نشوید ؛ با آنها نشست و برخاست کنید و تا حد توان مشکلاتشان را حل نمائید .
به جهنم که پیر میشوی دیوانه
چروکِ زیر چشمانت
همانقدر زیباست
که چینِ رویِ دامنت !
میلاد عشق حسینیها روزی دهنده حسینیهای عالم بی بی رقیه سلام اله علیه بر عشاق آن حضرت تبریک و تهنیت باد
ای رقیه جان که نامت دلرباست
پنجه های کوچکت مشکل گشاست
تو تولد یافتی شیدا شوی
تا بلند آوازه دنیا شوی
تو تولد یافتی عاشق شوی
صحنه عاشور را لایق شوی
تو به پیران درس عزت داده ای
درس عزت را ز غیرت داده ای
کودک سر مست از کوثر تویی
افتخار آل پیغمبر تویی
ای گران گنجینه عشق رباب
از تو عالمگیرشد این انقلاب
انقلابی دخت این مکتب تویی
روح زهرا هستی زینب تویی
نام تو در زمره شهزاده هاست
مثل و مانند تو در دنیا کجاست
در جهاد عشق غوغا کرده ای
در حقیقت کار زهرا کرده ای
گردیده جهان واله حیران رقیه
گشته خجل از روی تابان رقیه
آن زهره جبینی که شد از مصدر عزت
جبریل امین خادم دربان رقیه
من رقیه دختر عشق آفرین ایامم
سفیر عشقم اندر سفارت شامم
سه سال دخترک شاه مشرقینم من
در این خرابه نماینده حسینم من
در این خرابه کسی نیست تا کند یادم
بسان چلچله در کمند صیادم
کجاست صبر دل و یار شیر خواره من
افول کرده عمه جان مگر ستاره من
خرابه حوزه علیمه حیات من است
خرابه صفحه زرین خاطرات من است
خرابه مرکز انگیزش قیام من است
خرابه اسلحه سرد انتقام من است
خرابه دور نمای بدیع نه فلک است
خرابه قصه تکرار صحنه فدک است
خرابه کعبه آمال زینب کبری ست
خرابه لانه سیمرغ سینه زهراست
خرابه مهد تعالیم تازه بنیاد است
خرابه کنگره خطبه های سجاد است
خرابه نقطه اوجی ز اقتدار من است
امور کل خلایق در اختیار من است
امیر قافله عشق گرچه بیمارست
چه غم که نایب فاطمه علمدارست
منم که مدرسه عشق کرده ام تاسیس
سه ساله ام به چهل سالگان کتم تدریس
در این خرابه شام انقلاب خواهم کرد
بنای ظلم و ستم را خراب خواهم کرد
اگرچه طفل صغیرم ولیک چون شیرم
من عاقبت ز یزید انتقام میگیرم
طریق صدف و صفا از خرابه می گذرد
مسیر کرب و بلا از خرابه میگذرد
کلام سید خوش زاد عشق و شیدایی ست
سلیقه اش همه گل گفتن و گل آراییست
یه بنده خدایی بود تویکی از شهرهای مرزی ایران که خیلی دلش می خواست تو یه شرکت درست حسابی کارکنه واین فکر مدام مشغولش کرده بود تا اینکه تو خیابون چشمش افتاد به یه تابلو شرکت بزرگ.انگار گمشده اش روپیدا کرده بود .خلاصه سرتون رو درد نیارم .کوبید اومد تهران ورفت معاونت محترم منابع انسانی شرکت،اونجا بهش گفتند باید تقاضا بدی تا توی کمیته مطرح بشه ، بعد مصاحبه،بعدگزینش،واگه این مراحل رو طی کردی دوباره بیا پیش ما!از اونجایی که این آقا خیلی مصمم بود دنبال کار افتاد وبعد از یکی دوماه گزینش رو هم طی کرد ودوباره اومدهمونجا،یه برگه بهش دادند وگفتند برو معاونت محترم اشخاص تا معاینه بشی!
در معاونت اشخاص چهارتا دکتر متخصص به عبارت:دندانپزشک،چشم پزشک،متخصص قلب وعروق ومتخصص گوش وحلق وبینی رو به او معرفی کردند تا معاینات انجام شه.
از اونجایی که این اقا از راه دوری اومده بود،قرار شد تمام معاینات او دریک روز انجام شه والبته خوشبختانه مطب تمام پزشکه ها در یک ساختمان بود ونیازی به صرف زمان برای رفتن از این مطب به اون مطب نبود.
با هر زحمتی بود از تمام این دکترها وقت معاینه گرفت که این زمانها عبارت بودند از:نه صبح،یازده ونیم صبح،یک بعدازظهر،سه ونیم بعد از ظهر که البته با توجه به تخصص هر پزشک ممکن بود هر ویزیت نیم ساعت یا یک ساعت طول بکشه.
1 - قرار ویزیت های یک ساعته این آقا برای دکتر صمدی ودندانپزشک اختصاص یافت.
2 – زمان ویزیت او توسط دکتر واحدی نیم ساعت بود.
3 – دکتر شمقدری متخصص قلب وعروق است.
4 – زمان ملاقات او با چشم پزشک برای ساعت نه یا یک بعدازظهربرنامه ریزی نشده بود.
5 – این اقا دکتر گوش وحلق وبینی خود را قبل از دکتر واحدی وبعد از ویزیت دکتر سهرابی دید.
6 – قرار ویزیت او توسط دکتر سهرابی ساعت 9 صبح نبود.
شما باید زمان ملاقات هر دکترها،تخصص آنها،ومدت زمانی که معاینه طول می کشد وهمچنین نام هر متخصص را پیداکنید!
نام دکتر |
مدت زمان ویزیت |
تخصص |
زمان |
|
|
|
9 صبح |
|
|
|
30/11صبح |
|
|
|
1بعدازظهر |
|
|
|
30/3بعداز ظهر |
دربه در حیران و سر گردان میان کوچه ها
بر لبانم ورد هایی با زبان کوچه ها
چشمهایم روز وشب در انتظارند پشت در
تا که شاید رو نماید مهربان کوچه ها
زیر چتر بی تو بودن ،خانه ام سقفی ندارد
وای اگر باران ببارد ، آسمان کوچه ها
جای خون جاری شده دلتنگی ای در جان رگ
جان فدای خاک پایش ، جاودان کوچه ها
گم شدم در ازدحام کهنه بازاری پلید
بس که چشمم را گشودم در نهان کوچه ها
صبح جمعه تا به شب با اضطراب و دلهره
چشم در راهم بیاید میهمان کوچه ها
گم شدی شاید تو هم در این شلوغی های بد
در میان ازدحام این دکان کوچه ها
از قلم سر زد خطایی مهربانی کن ببخش
گم چگونه میشود صاحب زمان کوچه ها
کی به پشت ابر تیره محو و پنهان گشته ای ؟
کاین چنین ورد زبان کائنان کوچه ها
بی گمان ما گم شدیم و دیدگان بر بسته ایم
بر امام آخرین مردمان کوچه ها
شوق دیدارت به دل شاید بیافتد باز هم
چشم نا پاکی ببندیم بر چنین ها و چنان کوچه ها
دست من را هم بگیری روز محشر بی گمان
دست یاری گر دهم بر سائلان کوچه ها
ترسم این است که نیابم مهلتی
تا ببینم جلوه ای از دل سِتان کوچه ها
انتظارم کی سراید رخ نمایانی کنی ؟
شور و شادی سر زند از شیعیان کوچه ها
کی ظهورت میرسد تا که بهارانی کنی
رنگ و روی زرد خسته از خزان کوچه ها
جان زهرا مادرت کن یک نظر بر خستگان
شهد عشقی ده به دست عاشقان کوچه ها
از روزمره گی ات که خسته میشوی وسط صف همه برنامه جور واجور زندگی که کلی برایشان وقت کم آورده ای
و در اوج دویدن گامهای افکارت ، گاهی نفس کم می آوری
گاهی در اوج قدرت اراده
صدایی ، عکسی ، اهنگی
به ناگاه متوقفت میکند
تیتراژ فیلمی بلند از گذشته مغزت را هنگ میکند و بر پرده ی افکارت به نمایش در می آید
تمام خاطراتی که این همه سعی کرده و سعی نکرده
خواسته و نا خواسته به باد فراموشی سپرده بودیشان
ناگاه گردبادی عظیم میشوند و بر سرت اوار .
تازه میفهمی که چقدر دلتنگی
چقدر دلتنگ تمام خوبیهایی که بوده و تو ندیدی
نشنیدی
و یا نخواستی درک کنی
بی اعتنا گذشتی و حالا دیگر دست تو نیست که باز هم به بی خیالی بزنی
حالا دیگر دست هیچ کس نیست
رول دست دیگری است و تو بی حرکت فقط تماشا گر این فاجعه عظیمی
فکرت را به هر خانه این پازل بزرگ مشغول میکنی باز هم می بینی سر پله اول ایستاده ای
و این بار شرمسارت میکند چشم هایت
اندازه همه بغض های در گلو خفته ی زمستان و بهار طوفان می افریند
و آغاز تابستانت بی معنی میشود
ساعتها فلج میشوی و صدای پریدن رگهای روی شقیقه ات
تیک تیک ساعت گذر زمانت میشود بی هیچ حرکتی پر از سکون میشوی
حتی هوس نخ سیگاری هم واژه بی معنی به ارامش رسیدن را برات تداعی نمی کند
تازه می فهمی چقدر تنهایی .
و من تازه یادم می افتد زمانی که صداقت خون رگهای قلبم بود
حرفهای دلتنگیم را از خانه دل جاروب میکردم و بر صفحه سنگی کاغذ مینوشتم .
و لی سالهاست تفحض فسیل و سنگ واره دلم آغاز شده
و باز هم اهنگی که چنگ بر دلم می زند
و باز هم سکوت و بی تحرکی سلولهای بی خاصیت بدنم
و باز هم درد هایی که جنسشان را خوب میشناسم ولی نمیشناسمشان
بد جور دلم گرفته
بدجور.
بیت بیت شعرهای نیمه تمامم جلوی چشمهایم رژه میروند و مشق شمشیرشان را به رخ دل میکشند
و من همچنان خاموش و خاموش و خاموش تر
تنها صدای باران بر ابشار بلند صورتم سکوت را میشکند و بس .
در شهر تو گرچه تنها و غریب هستم
اندازه ی چشم سیاهت ، نجیب هستم
عمریست زهر هجر داده ای ولی
بینم هنوز زنده ، در این وادی عجیب هستم
بیمارم و درمان من در نگاه توست
در عمق دو چشمت پی طبیب هستم
گفتی که وصل به قیمت جانت میسر است
جانم به کف و چشم براه حبیب هستم
جانم ستانده و رفتی نیامدی
شاید که زخم خورده ی رقیب هستم
در هجر روی تو لالم زبان به کام
تنها برای وصل تو همچون خطیب هستم
خیلی دلتنگتم و بیشتر دل نگرانم