har an che az del barayad

امان از دنیای ما

    نظر

موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست 

 چون او به موهای خود گلت میزند دیروز که حسنک با کبری چت میکرد

 کبری گفت که تصمیم بزرگی گرفته است

 کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند 

 چون او با پتروس چت میکرد

 پتروس همیشه پای کامپیوتر نشسته بود و چت میکرد

پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد میکرد چون زیاد چت کرده بود

 پتروس نمیدانست سد تا لحظاتی دیگر میشکند

 پتروس در حال چت کردن غرق شد .

 برای مراسم دفن اوکبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود

ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت

 ریزعلی سردش بود و دلش نمیخواست لباسش را در بیاورد

 ریزعلی  چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت قطار با کوه بر خورد کرد و منفجر شد

 کبری و تمام مسافران قطار مردند اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت

خانه ریزعلی مثل همیشه سوت و کور بود

 کوکب همسر ریزعلی مدتهاست مهمان نا خوانده ندارد

او حتی مهمان خوانده هم ندارد او حوصله مهمان ندارد او پول ندارد تا  شکم مهمانانش را سیر کند

 او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد

او کلاس بالایی  دارد او فامیلهای پولدار دارد

 او اخرین باری که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت

اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد

به همین دلیل  است که در کتاب دبستان ما دیگر ان داستان قشنگ وجود ندارد


قصه عشق

میخوام که، قصه بگم، یکی بود یکی نبود

دستای خسته ی من ، تو دستای گرم تو بود

قصه ای از دل پاک ، دولب ناز تو و چشم ِ سیه

قصه از شاه و پری زاد و رخی مانند مه

قصه ای ساده چنان ساده که در قعر زمان

نشنیده است کسی ساده تری قصه ، زِ آن

یک دلی دور تر از ماه ِ فتاده در چاه

دیگری همچو همان تاج ِ پُر از، زُمرُدِ شاه  

یک نفر روی زمین غرق تماشای ماه

میکشد دم به دم از سینه ی پر خونش ، آه

 یک نفر نه ! که خود ماه از آن سمت بلند

می دهد تاب به نور رخ خود همچو کمند

فاصله ! حرف نخستین شب ِ این قصه

اسمان خیس ترین جاده ی این هر دودل پرغصه

یکی بود یکی نبود ،زیر گنبد کبود

دل من بود ، که از بودِ تو بود

دل تو ناز ترین ماه ِ شب ِ بیداران

یا همان حس رهایی ، به زیر باران

فاصله هست ولی ، نیست چنان دشواری

به یقینم که شب و روز چو من بیداری

عشقِ رؤیایی ، ما خواب نمی داند چیست

قلب ِ تابنده ی ِ ما تاب نمی داند چیست

نه دروغ است که دوری  ز ِ برم ای گل ناز

اولینی ،چو وضو ساختنی بهر نماز

قصه کوتاه کنم باز شب تار رسید

مژده ای دل که دگر یار وفادار رسید

واژه هم با قلمم دست به گریبان شده است

حتم دارم موسم عید یتیمان شده است

واژه کم میاورد وقتی دل از عشق تو گفت

دل سرمست ببین طفل شد و دامن تو باز بخفت

 


زندگی

هی فلانی !

زندگی زیبا نیست ؟

زندگی بازی زیبایِ لب و جام و سبوی ِ پُر ِ می 

یا که آواز بلندی از قناری در قفس 

زندگی شرح دعای سحر مرغ غزلخوان چمن 

یا که عطر گل مریم ، گل یاس 

گل شب بوی شکفته در باغ 

و نهالی که نشسته شاداب 

به کنار جوی آبی جاری 

زندگی صورت ماه است ، که افتاده در آب 

قطره اشکی که زچشم گل نرگس جاریست 

زندگی رقص نی ای است در نیزار 

انتظاری که زچشمت جاری است 

تا به اعماق دل قاصدکی آواره 

زندگی بوم بزرگی است سه بعدی 

و تو نقاش و سراینده ی این قصه ی شیرین 

روی یک پالتی از جنس بلور 

همه رنگیست مهیا

همه ابزار جهان در کف توست 

تا که نقاشی خود را بکشی 

زندگی نقش و نگاری است که با دست تو در سایه ی این سقف کبود 

به دل خاکی این گرد مدور ثبت است 

تو بخواهی شیرین 

تو بخواهی تلخ است 

*******

نوروز باستانی بر همه ایرانیان همایون باد 

امیدهایتان نو 

دل هایتان پر از شادی باد 

سال نو مبارک 


چهار شنبه سوریت مبارک

    نظر

بیا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری افکارمان

آتشی بیافروزیم کینه ها را بسوزانیم زردی خاطرات بد را به آتش

و سرخی عشق را از آتش بگیریم آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم

 

 

 

چهار شنبه سوری روز ملی مبارزه با آرامش

اعصاب بر شما ترقه بازان گرامی مبارک باد !

ستاد روانی شدگان چهار شنبه آخر سال !

 

بهار را با چهار شنبه سوری

تابستان را با آفتاب سوزانش

پاییز را با رنگهای آتشینش

و زمستان را

با گرما ی دلنشین اجاق ها

میشناسم

هزار سال است مسلمان شده ام

اما هنوز شعله های زرتشت

در جانم زبانه میزند

 

 


تسلیت

    نظر

مشیت الهی بـر ایـن تعلق گرفـته کـه بهار فرحناک زندگی را، خـزانـی ماتمزده بـه انتظار بنشیند و این ، بارزترین تفسیر فلسفـه آفـرینش درفـراخـنای بـی کران هـستی و یـگانه راز جـاودانگی اوسـت.

درگذشت عزیز رفته را به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده برایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت ، برای سایر بازماندگان ایشان  صبر جمیل و اجر جزیل خواهانم .


میدونی عشق یعنی چی؟ .......

    نظر


میدونی عشق یعنی چی؟  ......

عشق یعنی حسرت شب های گرم

عشق یعنی یاد یک رویای نرم

عشق یعنی یک بیابان خاطره

عشق یعنی چهار دیوار بدون پنجره

عشق یعنی گفتنی با گوش کر

عشق یعنی دیدنی با چشم کور

عشق یعنی تا ابد بی سرنوشت

عشق یعنی آخر خط بهشت

عشق یعنی گم شدن در لحظه ها

عشق یعنی ابیه بی انتها

عشق یعنی یک سوال بی جواب

عشق یعنی راه رفتن توی خواب ..


بغلم کن عشقم

    نظر

بغلم کن عشق خوبم بذار حس کنم تنت رو

از حرارتت بمیرم بگیرم عطر تنت رو

واسه من آغوش گرمت تنها جای امن دنیاست

ساز آشنای قلبت خوش ترین آهنگ دنیاست

منو که بغل بگیری گم میشم تو شهر رویا

بند میاد نفس تو سینم مثل مجنون پیش لیلا

به تو شفاف و برهنه دل سپردم بی محابا

بغلم کن تا نمیرم بی تو، تو دستای سرما

مثل دامن فرشته شب ما قدیس و پاکه

حتی ماه به حرمت ما، عاشقونه تر می تابه

بغلم کن عشق خوبم بذار آرامش بگیرم

سر بذارم روی شونت با نفسهات خو بگیرم

جز سرانگشتهای گرمت تن من عشقی ندیده

دست بکش رو گونه ی من? منو خواب کن تا سپیده


کاش می دانستی دلم...

    نظر


سکوت عجیبی دارد اینجا
تنها من مانده ام و خیال بودنت، خنده هایت و نوشته هایم که ...
با دلم چه کرده ای!؟ با من چه می کنی !؟
دلم برایت تنگ می شود
وقتی می خواهمت
وقتی بلند بلند می خوانمت ونیستی، تنهایی عجیبی است
دیوانه ام می کند گاهی ...
می دانم آرزوی دیدنت فقط خیالیست شیرین ...
کاش اینجا بودی
درست روبروی من!
سکوت می کردیم و در آن سکوت
من جرعه جرعه از شهد نگاهت سیراب می شدم
کاش می دانستی دلتنگی با دلم چه ها می کند
کاش می دانستی دلم ..