سفارش تبلیغ
صبا ویژن

har an che az del barayad

***

گاهی وقتا اونقدر درد داری که از همه منافذ پوستت میزنه بیرون 

مثل سدی که شکسته شده دیگه نمیتونی جلوش بگیری 

گاهی اونقدر حس تنهایی میکنی که بال زدن مگس واست میشه هیاهو 

اونقد ناگفته داری که اگه گوشی واسه شنفتن پیدا کنی نمیدونی کدومش رو بگی 

خسته ام 

خیلی خستمه 

اونقدی که دیگه نه جسمم طالبه جریان ملایم روحه و نه روحم توان به دوش  کشیدن این خاکی بی مصرف رو داره

دوس دارم از همه ادما فرار کنم برم یه جای دور دور دور یه جایی شبیه همون جایی که تو اونجا هستی

فکر کنم اون موقع دیگه این همه درد رو ندارم

نه واسم غریبه ای نه فراموشت کردم

من فقط خودمو بد جور گم کردم

بد جور بدجور

 

 

روزگارى جاده بودم جاده اى غرق تردد،جاده اى کز رفت و آمد لحظه اى خالى نمیشد،من که بسیارى غریبان را به آبادى رساندم،عاقبت خود ماندم و ویرانه وتنهایى خود