غریبه
در شهر تو گرچه تنها و غریب هستم
اندازه ی چشم سیاهت ، نجیب هستم
عمریست زهر هجر داده ای ولی
بینم هنوز زنده ، در این وادی عجیب هستم
بیمارم و درمان من در نگاه توست
در عمق دو چشمت پی طبیب هستم
گفتی که وصل به قیمت جانت میسر است
جانم به کف و چشم براه حبیب هستم
جانم ستانده و رفتی نیامدی
شاید که زخم خورده ی رقیب هستم
در هجر روی تو لالم زبان به کام
تنها برای وصل تو همچون خطیب هستم