به یاد عسل
شاخ گل نازک شده گلدان پریشان می شود
باد پاییزی وزیده ، باغ ویران میشود
در بهارانی که گل میروید و بلبل خوش است
ای دریغا موسم هجران یاران می شود
دلبر نازی که جانم در گروی چشم اوست
چشم خود می بندد و از دیده پنهان می شود
باغبان رنجی بَرَد تا رویی از گل را ببیند
وای از آن روزی که بستان چون بیابان می شود
شمع بزم محفل ما بی صدا خاموش شد
مونس تنهایی من ، ماه ِتابان می شود
چرخ دنیا را مرام و معرفت جستن خطاست
ابتدای فصل پیوند بشر ایام هجران می شود
آنچنان پیوسته با جانم عسل ! کز هجر او
چشمه ی چشمان تارم ،جویباران می شود
تقدیم به دلهایی که این روزها پر آشوبند و نا آرام
به بهانه چشمهای خیس و بغض گلوی الی
روحش شاد