سفارش تبلیغ
صبا ویژن

har an che az del barayad

شام غریبان

    نظر

باز هم حالم پریشان میشود

چشم هایم غرق باران میشود

باز هم از قافله جا مانده ام

چشم گریان ، غرق دریا مانده ام

باز هم شام غریبان میشود

موسم اشک یتیمان میشود

داغ جانسوزی به دل افتاده باز

گویم از دردانه ای معصوم و ناز

دختری کوچک به کُنج خانه ای

در فراق مادر فرزانه ای

گریه سر داده چنان ابر بهار

گم شده همچون منش صبر و قرار

درمیان هق هق جانسوز باز

نام مادر می بَرد با صد نیاز

بین چگونه غرقِ حیرت مانده است

گوییا صد دفتر غم خوانده است

موی خود را چون پریشان میکند

سیل اشکی سوی دامان میکند

معجر مادر نهاده پیش روی

با زبان کودکانه قصه گوی

هر کجایی یوسفش را جستجو

میکند با مادر خود گفتگو

ای چراغ خانه مولا علی

ای یگانه یاور بابا علی

ای خموشی برگزیده شمع ما

رفتن تو قامتم را کرده تا

خیز از جای و سرم را شانه زن

یک سری امشب بر این میخانه زن

بین که بابایم به کُنجی رفته است

چاه هم از ناله هایش خسته است

در فراقت همچو شمعی سوخته

چهره ی بابا شده افروخته

ناله ها سر میدهد از جان پدر

میکند وقتی نظر بر میخ در

می هراسم از سکوت خانه باز

با که گویم بعد از این راز و نیاز

می هراسم از همان پیراهنی

که امانت داده ای بر چون منی

حرف آخر را بگویم وسلام ؟

می هراسم از خرابه های شام

 

فرود