بدون شرح
- سلام .چطوری . نیستی
گوشی و نیگا میکنم مسج دوستمه
خوبم مرسی شما چطوری ؟
- از احوالپرسی شما
مینویسم : حالمان را کس نمی پرسد خیالی نیست
مثل دیروز است جان من ملالی نیست
حالمان خوب است غم کم میخوریم
کم که نه هر روز کم کم می خوریم
می نویسه :
دست و بالم از حرف خالیست
هر چه هست تویی
و تو
حرف نداری.
باز مینویسه :
هیچگاه نفهمیدم چه رازی است بین دل و دستهایم
از دستم رفت به هر چه دل بستم
سکوت میکنم راستش حوصله ندارم یه چیزی سر هم کنم که مثلا نشون بدم من کم نمیارم
باز میپرسه چرا چند وقته نیستی ؟ از ما ناراحتی
میگم از خودم ناراحتم
هر کاری میکنم خراب میشه
هر راهی که میرم میخوره به سنگ.
شاید دوس دارم بیشتر بهم گیر بده که چی شده و سر کلاف حرف رو باز کنه
ولی یه گره محکم میزنه و میگه
پس اب باشو غرقشون کن داداش .
و من غرق میشم در افکارم