سفارش تبلیغ
صبا ویژن

har an che az del barayad

دعا

    نظر
امروز برایت اینگونه دعاکردم! خدایا! بجز خودت به دیگری واگذارش نکن! تویی پروردگار او! پس قرارده بی نیازی درنفسش! یقین دردلش! اخلاص درکردارش! روشنی دردیده اش! بصیرت در قلبش! و روزی
 پر برکت در زندگیش. آمین

...

    نظر

کوروش می گوید : بودن با کسی که دوستش نداری و نبودن با کسی که دوستش داری , همه اش رنج است !.. پس اگر همچون خود نیافتی , مثل خدا تنها باش


رمضان

    نظر

 

هرکه دارد سر سودای خدا بسم الله

هرکه دارد غم مهمانی او بسم الله

ماه ها منتظر ماه مبارک بودیم

آمد ای منتظران ماه خدا بسم الله

روزه یعنی عطش روضه لبهای حسین(ع)

   هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله


فاصله افطار تا سحر در کدام کشورهاکمتر است؟

    نظر
روزهای بلند تابستان، تیرماه امسال را تبدیل به یکی از سخت‌ترین ماه رمضان‌های ایران کرده است. روزهایی که از حوالی 4 صبح تا 9شب به روزه‌داری می گذرد و گرمای هوا مزید بر علت شده تا 17ساعت روزه‌داری دشوار را در پیش داشته باشیم.


مجله مهر: با این حال اگر فکر می‌کنید ماه رمضان سختی را شروع کرده‌اید، باید بدانید مسلمانان بعضی از کشورها روزهای به مراتب دشوارتری را می‌گذرانند. روزهایی با

22 ساعت روزه‌داری و تنها 2ساعت زمان برای تجدید قوا!


در ایسلند مسلمانان باید قبل از ساعت 1:57 نیمه شب سحری بخورند و ساعت 0:03 بامداد افطار کنند. یعنی فاصله افطار تا سحر ساکنان پایتخت این کشور، تنها حدود


2ساعت است! در سوئد اذان صبح ساعت 2نیمه شب به گوش می‌رسد و اذان مغرب 20 ساعت و نیم بعد، در ساعت 22:30 گفته می‌شود. مسلمانان آلمان هم فاصله

افطار تا سحرشان کمتر از 5ساعت است و این زمان در نروژ به 3ساعت و نیم می‌رسد. به این ترتیب به نظر می‌رسد ساکنان اروپا از تمام نیمکره شمالی‌ها روزه‌داری

طولانی‌تری داشته باشند.

در روسیه هم مسلمانان مسکو باید از حدود 3 صبح تا نزدیک به 11 شب روزه‌دار باشند. در فنلاند اذان صبح حدود 2:23 گفته می‌شود و اذان مغرب 23:13 است. یعنی

فاصله افطار تا سحر مسلمانان این کشور حدود 3ساعت خواهد بود!

اوضاع امابرای مسلمانان نیم‌کره جنوبی به مراتب راحت‌تر است. این نیمکره فصل پاییز خود را می‌گذراند و به جز خنکی هوا، فاصله اذان صبح تااذان مغرب برای ساکنان

این نیمکره کمتر از شمال‌نشین‌های کره زمین است.

آرژانتینی ها به عنوان جنوبی‌ترین کشور این نیمکره، از 6:22 صبح تا 18:19 بعد از ظهر روزه‌دارند و ساکنان اروگوئه از 6:22 تا 18:8. یعنی حدود 12 ساعت. این زمان 

در برزیل حدود 12ساعت و نیم است با این تفاوت که ساکنان ریودوژانیرو در ساعت 17:40 غروب آفتاب را می بینند. بنابراین اگر به دنبال مقصدی برای کم کردن ساعات

روزه‌داری ماه مبارک رمضان می‌گردید، آرژانتین، برزیل، استرالیا و اروگوئه گزینه‌هایی هستند که روی میز دارید. هرچند در بین نیمکره شمالی‌ها، آنهایی که ساعات

طولانی روزه‌داری‌شان شکل نامتعارفی پیدا کرده می‌توانند از احکام ثانویه مربوط به روزه‌داری پیروی کنند و ساعات کمتری را روزه‌دار باشند.

 

 

 

 


خدا!!!!!!!!

خدایا می دانم این روزها از دستم خسته ای
کمی صبر کن خوب می شوم...
بگذار باران بزند
دلم بگیرد
میروم زیر آسمانت
دستهایم را می سپارم به دستت
سرم را می گیرم به سمتت
قلبم مالِ تو
اشک هایم که جاری شود،
می شوم همانی که دوست داری
پاک، استوار، امیدوار
بگذار باران بزند...

 

خدایـــا؛
گفتم دست خالی زشت است، مهمانی رفتن!!

دست پُر آمده‌ام،
دستی پُر از گنـاه

چشمی پُر از امیـد
بمانم یا برگردم؟!؟


قصاب و سگ باهوش پائولو کوئلیو

    نظر

قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید. 

کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود «لطفا 12 سوسیس و یه ران گوشت بدین». 10 دلار همراه کاغذ بود.  قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت. 
سگ هم کیسه را گرفت و رفت.  قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و به دنبال سگ راه افتاد.
سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید. با حوصله ایستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خیابان رد شد.
قصاب به دنبالش راه افتاد. 
سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد.
قصاب متحیر از حرکت سگ منتظر ماند.  اتوبوس امد, سگ جلوی اتوبوس آمد و شماره آنرا نگاه کرد و به ایستگاه برگشت. صبر کرد تا اتوبوس بعدی امد دوباره شماره آنرا چک کرد. اتوبوس درست بود سوار شد.
قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد. 
اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود و سگ منظره بیرون را تماشا می کرد. پس از چند خیابان سگ روی پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد. اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد. قصاب هم به دنبالش.  سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید. گوشت را روی پله گذاشت و کمی عقب رفت و خودش را به در کوبید. این کار را باز هم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد. سگ به طرف محوطه باغ رفت و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت. 
مردی در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبیه سگ و کرد. 
قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد: چه کار می کنی دیوانه؟ این سگ یه نابغه است. این باهوش ترین سگی هست که من تا به حال دیدم.مرد نگاهی به قصاب کرد و گفت: تو به این میگی باهوش؟ این دومین بار تو این هفته است که این احمق کلیدش را فراموش می کنه. 

نتیجه اخلاقی: اول اینکه مردم هرگز از چیزهایی که دارند راضی نخواهند بود. و دوم اینکه چیزی که شما آنرا بی ارزش می دانید، بطور قطع برای کسانی دیگر ارزشمند و غنیمت است. سوم اینکه بدانیم دنیا پر از این تناقضات است. پس سعی کنیم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم و مهم تر اینکه قدر داشته های مان را بدانیم


شکسته ام

روزی هزار بار دلت را شکسته ام

بیخود به انتظار وصالت نشسته ام

هر بار این تویی که رسیدی و در زدی

هر بار این منم که در خانه بسته ام

هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی

هم عهد خویش،هم دلت را شکسته ام.


تنها یک روز برای خدا....


 دوروز مانده بود به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است تقویمش پرشده بود و تنها دو روز

خط نخورده -باقی مانده بود پریشان شد و اشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد

داد زدو بدوبیراه گفت خداسکوت کرد اسمان و زمین را بهم ریخت خدا سکوت کرد جیغ زدو جارو جنجال راه

انداخت خدا سکوت کرد به پروپای فرشته و اسمان پیچیدخدا سکوت کرد کفر گفت و سجاده دور انداخت

خدا سکوت کرد دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد خدا سکوتش را شکست و گفت.عزیزم و اما یک

روز دیگر هم رفت تمام روز را به بدوبیراه و جاروجنجال از دست دادی تنها یک روز دیگر باقی مانده است بیا

لا اقل این یک روز را زندگی کن لا به لای هق هقش گفت اما یک روز...بایک روز چه کار میتوان کرد

خداگفت.ان کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند گویی که هزار سال زیسته است وان که امروزش

رادر نمیابد هزار سال هم به کارش نمیاید و انگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت وگفت.حالا

برو زندگی کن اومات مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می درخشید اما میترسید حرکت

کند میترسید راه برود میترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد قدری ایستاد و با خودش گفت وقتی

فردایی ندارم نگه داشتن این زندگی چه فایده دارد بگذار این مشت زندگی را مصرف کنم ان وقت شروع

به دویدن کرد زندگی را به سر و صورتش پاشید زندگی را نوشید زندگی را بویید و چنان به وجد امد که

دید میتواند تا ته دنیا بدود میتوان بال بزند میتوان پا روی خورشید بگذارد میتواند....او در ان یک روز اسمان

خراش بنا نکرد مقامی به دست نیاورد اما...اما در همان یک روز دست بر پوست درخت کشید روی چمن

خوابید سرش رابالا گرفت و ابرها را دید وبه انهایی که نمیشناختندش سلام کرد و برای انها که دوستش

نداشتند از ته دل دعا کرد او در همان یک روز اشتی کرد و خندید لذت برد و سرشار شد و بخشید عاشق

شد و عبور کرد و تمام شد او همان یک روز زندگی کرد اما فرشته ها درتقویم خدا نوشتند امروز او

درگذشت کسی که هزارسال زیسته بود.....