سفارش تبلیغ
صبا ویژن

har an che az del barayad

glumness

از روزمره گی ات که خسته میشوی  وسط صف همه  برنامه جور واجور زندگی که کلی برایشان وقت کم آورده ای 

و در اوج دویدن گامهای افکارت ، گاهی نفس کم می آوری 

گاهی در اوج قدرت اراده 

صدایی ، عکسی ، اهنگی 

به ناگاه متوقفت میکند 

تیتراژ فیلمی بلند از گذشته مغزت را هنگ میکند و بر پرده ی افکارت به نمایش در می آید 

تمام خاطراتی که این همه سعی کرده و سعی نکرده 

خواسته و نا خواسته به باد فراموشی سپرده بودیشان 

ناگاه گردبادی عظیم میشوند و بر سرت اوار .

تازه میفهمی که چقدر دلتنگی

چقدر دلتنگ تمام خوبیهایی که بوده و تو ندیدی 

نشنیدی 

و یا نخواستی درک کنی 

بی اعتنا گذشتی و حالا دیگر دست تو نیست که باز هم به بی خیالی بزنی 

حالا دیگر دست هیچ کس نیست 

رول دست دیگری است و تو بی حرکت فقط تماشا گر این فاجعه عظیمی 

فکرت را به هر خانه این پازل بزرگ مشغول میکنی باز هم می بینی سر پله اول ایستاده ای 

و این بار شرمسارت میکند چشم هایت 

اندازه همه بغض های در گلو خفته ی زمستان و بهار طوفان می افریند 

و آغاز تابستانت بی معنی میشود 

ساعتها فلج میشوی و صدای پریدن رگهای روی شقیقه ات 

تیک تیک ساعت گذر زمانت میشود بی هیچ حرکتی پر از سکون میشوی 

حتی هوس نخ سیگاری هم واژه بی معنی به ارامش رسیدن را برات تداعی نمی کند 

تازه می فهمی چقدر تنهایی .

و من تازه یادم می افتد زمانی که صداقت خون رگهای قلبم بود 

حرفهای دلتنگیم را از خانه دل جاروب میکردم و بر صفحه سنگی کاغذ مینوشتم .

و لی سالهاست  تفحض فسیل و سنگ واره دلم آغاز شده 

و باز هم اهنگی که چنگ بر دلم می زند 

و باز هم سکوت و بی تحرکی سلولهای بی خاصیت بدنم 

و باز هم درد هایی که جنسشان را خوب میشناسم ولی نمیشناسمشان 

بد جور دلم گرفته 

بدجور.

بیت بیت شعرهای نیمه تمامم جلوی چشمهایم رژه میروند و مشق شمشیرشان را به رخ دل میکشند 

و من همچنان خاموش و خاموش و خاموش تر 

تنها صدای باران بر ابشار بلند صورتم سکوت را میشکند و بس .

 


غریبه

    نظر

در شهر تو گرچه تنها و غریب هستم 

اندازه ی چشم سیاهت ، نجیب هستم 

عمریست زهر هجر داده ای ولی 

بینم هنوز زنده ، در این وادی عجیب هستم 

بیمارم و درمان من در نگاه توست

در عمق دو چشمت پی طبیب هستم 

گفتی که وصل به قیمت جانت میسر است

جانم به کف و چشم براه حبیب هستم 

جانم ستانده و رفتی نیامدی 

شاید که زخم خورده ی رقیب هستم 

در هجر روی تو لالم زبان به کام

تنها برای وصل تو همچون خطیب هستم

 


جاده (زندگی )

    نظر

 

جاده پیوسته پر از پیچ و خم است .

شیب ِ گاهی تند

یا که ارام و بلند

گه سوی اوج فلک راهسپار

گاه سوی دره ای از عمق زمان پایین تر

جاده جا می دهدت در دل خود

دل تو نیست ولی مَسکن وی .

جاده خود می شکند تا برسی .

حاشیه سخت ترین مشکل این ره پیما

که به چشمت دو صدی بار شود خوش سیما

حاشیه تلخ ترین بند اسارت بر پا

حاشیه تیز ترین رهزن عمری زیبا

جیم جاده به تو گوید به جوانی بگذر

الفش هست اسارت ممنوع

دال یعنی به دلت شوق رسیدن باشد

های آخر که همان نقطه ی پایانی ماست

پرچمی هست هدایت معناش

آخرین منزل این جاده همان مقصد ماست

خط پایان رسیدن تا نور

و به دست تو سپرده ، جاده

که کجا منزل آخر باشد ؟

جاده و حاشیه ، آخر روزی

محو اعجاز خدا خواهند شد

تو نمان در وسط این ره بی سامانی

چشم دل بر افق دور بدوز

دل به مقصد چو ببندی نیکوست


به یاد عسل

    نظر

شاخ گل نازک شده گلدان پریشان می شود 

باد پاییزی وزیده ، باغ ویران میشود 

در بهارانی که گل میروید و بلبل خوش است 

ای دریغا موسم هجران یاران می شود 

دلبر نازی که جانم در گروی چشم اوست 

چشم خود می بندد و از دیده پنهان می شود 

باغبان رنجی بَرَد تا رویی از گل را ببیند 

وای از آن روزی که بستان چون بیابان می شود 

شمع بزم محفل ما بی صدا خاموش شد 

مونس تنهایی من ، ماه ِتابان می شود

چرخ دنیا را مرام و معرفت جستن خطاست 

ابتدای فصل پیوند بشر ایام هجران می شود 

آنچنان پیوسته با جانم عسل ! کز هجر او 

چشمه ی چشمان تارم ،جویباران می شود 

تقدیم به دلهایی که این روزها پر آشوبند و نا آرام 

به بهانه چشمهای خیس و بغض گلوی الی 

روحش شاد 

 


دم همه ی دخترای عاشق،گرم...

    نظر

 

این دخترایی که وقتی باهات میان بیرون خودشونن ...

همونایی که یه خروار آرایش نمیکنن چون خودشونو قبول
دارن ...

اونایی که مدل ماشینت یا داشتن یا نداشتن ماشین
براشون مهم نیست ، چون خودتو میخوان نه هیچ چیز
دیگه ای ...

اونیکه کتونی میپوشه چون براش اون اختلاف قدش باهات مهم نیست ...
......

همونایی که انقدر شعورشون میرسه که Miss نندازن و
گدایی شارژ نکنن ...

همونایی که می گن میخندن ... کلاس الکی نمیزارن ...
رُکن ...

نقش نمیخوان بازی کنن ... احساسشون رو تو لحظه میگن ...
قدم زدنو دوست دارن ... بلند خندیدن و شوخی کردن رو
دوست دارن ...

چون نمیترسن ازینکه خودشون باشن ...
آره همین دختران که حتی اگه خیـــــلیــــــ ــــم کم
باشن ....

اما بازم تنها دخترهایی هستند که ارزش دارن عاشقشون
بشی ..

 


دختر خانوما..

    نظر

 

آهـــــــــای دخـــتر خانووووووم باشمـــام؟؟؟
با شــمام که دارى این پســــتُ میخونى؟؟؟
بله با خودتـــــم......

این پســــرایی که صداشون مردونست !
اینایــــی که وقتی ازشون جدا میشی تا یه ساعت دستات بو عطرشونو میده !

همونایی که وقتی کنارت نشستن بهت اس ام اس میدن دوســـــت دارم !

اینایــــــی که وقتی ازت دلخورن باهات حرف نمیزنن دوســــت داری محکم بغلشون کنی !

اینایــــــی که شبا موقع شـــــب به خیر گفتن،میگن مال خودمی !
اینایــــــــی که بد دهــــن نیستن وقتی فحش ازت میشنون میگن بی ادب !

اینایـــــــــی که دستاشونو با دوتا دستت باید بگیری !

همونایی که وقتی عصبانی میشــــــی و داد میزنی بغلت میکنن و میگن باهم حلش میکنیم!

این پسرایی که ابرو بر نمیدارن...موهاشون رو هزار جور فشن نمیکنن...

همینایی که احساساتشونو سریع بیان میکنن...اینایی که گردنبند طلا نمیذارن...جاش زنجیر معرفت رو گردنشون میندازن...

این پسرایی که تو رو بازیچه ی بازیشون قرار نمیدن...اگه دوست داشته باشن همون اول بهت میگن...

همینایی که اگه پول تو جیبشون نباشه،جاش یه دنیا معرفت و عشق تو قلبشونه...

اینایی که تو عشق برات چیزی کم نمیذارن...تا آخرش پات هستن...تا آخر آخرش...
آره خانومی...



اینا خیلی دوست داشتنین!!آره خیلی!!
اگه یکـــــــــــی ازینارو دارین به راحـــــتی از دستش ندیـــــن!!

 


خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟خواهان کسی باش که خواهان توباش

    نظر

 


در کشوری شاهی بود که برای سرگرمی خود بازی میساخت،جوری که دونفر بطور اتفاقی برسر ترازو میرفتند.هرکدام سبکتر بود باید کشته میشد...

از بخت بدم،من و یارم روبروی هم افتادیم!من برای اینکه یارم کشته نشود،10شبانه روز غذا نخوردم!غافل از اینکه یارم در روز مسابقه،وزنه به پاهای خود بسته بود....

 


نسل ما....

    نظر

 

ما نسلِ خوابیدن باsmsهستیم...

نسلِ غیرت رو خواهر،روشنفکری رو دخترهمسایه…

نسلِ ترس از رقص نور ماشین پلیس…

نسلِ درد دل باغریبه هایمجازی...

نسلِ جمله های کوروش کبیر وشریعتی...

نسلِ دوستی های یواشکی...نسلِ ترس و درد...

نسلِ تنهایی...نسلِ سوخته..!!نسلِ من!نسلِ تو!

یادمان باشد هنگامی که دوباره به جهنم رفتیم،بین عذاب هایمان بگوییم:یادش بخیر!دنیای ما هم همینطور بود!!

 


یه کم مرد باشید لطفا...!!

    نظر

بیایید پارسی وار "زنها" را پاس بدارید...
این بار اگر زن زیبارویی را دیدید...
هوس را زنده به گور کنید...
و خدا را شکر کنید برای خلق این زیبایی!!
زیر باران اگر دختری را سوار کردید...
جای شماره به او امنیت بدهید ...
او را به مقصد مورد نظرش برسانید...
نه به مقصد مورد نظرتان...
هنگام ورود به هر مکانی...
...
با لبخند بگویید:اول شما...
در تاکسی خودتان را به در بچسبانید نه به او...
بگذارید زن ایرانی وقتی مرد ایرانی را در کوچه خلوت می بیند...
احساس امنیت کند نه ترس
 ...
بیاییدفارغ از جنسیت... کمی مرد باشید!!!